loading...
سرگرمی
لایو بازدید : 7 چهارشنبه 17 مهر 1392 نظرات (0)

از همون اولش که این وبلاگو ساختم تصمیم نداشتم درمورد اتفاق هایی که روزانه واسم میفته بنویسم،اما از این یکی واقعا نمیتونم بگذرم . . .


امروز طبق معمول خیلی خوشحال و شاد با فکر اینکه امروز آناتومی داریم رفتم دانشگاه ، دو ساعت اول تئوری بود و قرار بود بعدش برای بار اول بریم سالن تشریح . . . خب به هر حال یه کم استرس داشتم چون تا حالا هیچوقت جسد یه انسانو ندیده بودم . . . اولش استادمون یه مقدار توضیح دادن درمورد استخوان هایی که قرار بود ببینیم و بعدش خودمون استخوان ها را بررسی کردیم با اینکه واقعی بود اما حس متفاوتی نداشتم ، اما بعدش نمیدونم کی چه سوالی پرسید که استاد شروع کردن به صحبت کردن درباره ی اجساد . . . اینکه از کجا میان ، چه مدل آدم هایی هستن ، اینکه چه شکلی هستن و چجوری آماده شدن ، اینکه ما حق نداریم نسبت به جسد حس چندشی و اینا بروز بدیم ، اینکه به این فکر کنیم که این فرد اگرچه معتادی بوده که آخرین لحظات زندگیش کنار خیابون سپری شده و حالا زیر دست دانشجو ها تشریح میشه ، اما همین آدم یه روزی عزیز یه پدر ، یه مادر بوده . . .

و بعد وارد سالن جسد شدیم . . . من واقعا انتظارم از خودم این بود که چندشم بشه . . . اخه اصلا تصور من از جسد یه آدمـــــــــــــــــــــــــــ مرده بود اما خب اون چیزی که دیدم فقط فرم یه آدمو داشت ، یکی که اصلا به دلیل قارچ زدگی سر نداشت ، یکی هم بود که عید امسال آورده بودن از بقیه بیشتر شبیه آدما بود اما خب هیچکدوم پوست نداشتن . . . و من در تمام این مدت به این فکر میکردم که فردی که الان اینجاست ، شاید سال گذشته یکی بوده مثل من راه میرفته ، نفس میکشیده و حتی فکرشم نمیکرده امسال اینجا ، با این شرایط . . .

راستش خیلی چیزها واسه من عوض شد خیلــــــــــــــــــــی چیزها چون با چشمام آخر قصه ی همه ی آدما را دیدم . . . !

توصیه میکنم اگه آشنایی دارید که به اینجور جاها رفت و آمد داره حتما یه مرتبه باهاش برید ; آدم واقعا از اون حالت تک بعدی و زندگی دنیایی فراتر میره و خیلی چیزا در درونش تغییر میکنه . . . چون آخرشو از نزدیک حس میکنه.
خوشبختانه این یک قلم وضع بدی در شهر ما نداره! ولی همیشه، هرجا یکی از این صحنه‌ها در جلوی چشمم ظاهر می‌شود، مسلسل‌وار فهرستی از پرسش‌های گوناگون ردیف می‌شود که آیا:
- باید به متکدیان خیابانی کمک کرد یا نه؟
- سخن بزرگواری که چند روزی با او آشنا بودم و می‌گفت:  «کسی که از آبرویش برای گرفتن لقمه‌ای نان از تو گذشته، روا نیست ناامیدش کنی» و می‌گفت این مضمون یک حدیث است؛‌ را قبول کنم؟
- اگر بنا بر ماده 712 و 713 قانون مجازات اسلامی تکدی‌گری جرم است، چرا کسی کاری به این مجرمان ندارد؟ بعشی از آنها واقعاً مجرمند و بعضی هم نه واقعاً مستحق یاری. از سال 79 که می‌رفتم اصفهان دانشگاه تا الان که به ندرت با اتوبوس این مسیر را می‌روم، پلیس راه نجف آباد گدایی به ظاهر کم بینا دارد، دست کم به حساب رویت من 14سال سابقه گدایی دارد، آیا بازنشستگی هم دارد؟!
- این که قشری از جامعه نمی‌توانند ارزش‌آفرینی کنند و از روی تنبلی اینچنین نیستند بلکه فرصت اشتغال ندارند،‌ تکلیف آنها چیست؟
- تکلیف موسسات خیریه در این بین چیست؟ به قول عزیزی یک زمانی کمیته امداد خوانسار سه کارمند داشت و امروز که از جلوی اداره‌اش رد می‌شوم دست کم تابلوی راهنمای بیست اتاق را در ورودی‌اش دارد. چه باید کرد تا صدقات با کمترین هزینه جانبی از سوی موسسات خیریه به دست محرومان برسد؟
- شکاف طبقاتی روز افزون مملکت ما چه اندازه می‌تواند عمیق شود؟ یک زمان گرانترین خودروی ثروتمندان کادیلاک‌های سناتوری بود و ارزانترینش پیکان یا رنو و اکنون ارزانترینش همان مانده و گرانترینش باشگاه میلیاردی‌های بوگاتی، مازراتی، بنز، بی‌ام‌دابلیو و ...
- در نهایت این احساسی که معمولاً عقل را زیر پا گذاشته و پیروز می‌شود تا دست به کیف شوم و از شرِ پشیمانی سنگدلی راحتم کند، فضیلت نوع‌دوستی است یا رذیلت عافیت طلبی؟

پینوشت: جالبترین گداهایی که دیدم عده‌ای سیاه چهره در مسجد الحرام بودند که ظاهراً سرقفلی داشتند و با آواز می‌خواندند «فی سبیل الله» و چوب به زمین می‌زدند تا جلب توجه کنند، سالم و سلامت و با صدایی خوب برای آواز خوانی کاسبی خوبی داشتند!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 76